رمان «کوچ شامار» در سه فصل یا اپیزود اصلی شکل گرفته که در عین استقلال نسبی از یکدیگر، در چند نقطه کانونی تلاقی پیدا میکنند و به هم میپیوندند…
ساختار رمان، ساختاری هوشمندانه است که با شاکلهای مشابه با نوار موبیوس، طراحی شده و پیش میرود. نوار موبیوس اصطلاحی است برگرفته از هندسه توپولوژیک که بارها در تحلیل متون و آثار مختلف ادبی و هنری به کار گرفته شده است: نواری مستطیل شکل که بعد از یک بار تاب دادن آن به دور خودش، دو انتهای آن به هم وصل شده است. حال اگر روی هر طرف این نوار خطی ممتد ترسیم کنیم و آن را ادامه دهیم تا جایی که یک دور کامل روی حلقه زده شده باشد، در پایان کار در کمال تعجب مشاهده خواهیم کرد که روی طرف دیگر نوار هم خطی مشابه به صورت خودکار ترسیم شده است. در واقع انگار هر نقطه روی این نوار همزمان هم بیرون و هم درون است و از هر نقطه درون آن حرکت کنیم به بیرون پرتاب می شویم و بالعکس.
بر این اساس و به طرزی مشابه در رمان کوچ شامار هم وقتی نویسنده دارد روی یک سطح یا رویه معین حرکت می کند به صورت موازی و ناخودآگاه، دارد رویه یا سطح پشت آن را هم نشان گذاری می کند: در این رمان در لایهی اول، به ظاهر فقط حدیث غربت و آوارگی شخصی روایت میشود که از دیار خود کوچ کرده و به تهران آمده و در ادامه سر وکارش به کمپنجات میافتد اما همزمان در لایه دیگر اثر، عملا به آناتومی وضعیت اجتماعی-اقتصادی جامعه امروز و نقادی زیرپوستی مناسبات قدرت میپردازد.
آنچه که در این رمان جالب توجه است این است که رویکردش نسبت به مسائل جاری و مختصات شکل دهنده موقعیت اینجا و اکنون، نسبت به سایر رمانهای فارسی که اخیرا منتشر شده اند، ملموستر و واقعی تر است و برای طیف گستردهای از خوانندگان که مناسبات عینی کارگری-کارفرمایی، حقوق بگیری، مصاحبههای استخدامی در موسسات کاریابی را از سر گذراندهاند، کاملا ملموس مینماید. در اینجا مساله سیطره شرکتهای خصوصی و سرمایهداری نوظهور شخص محور، روابط ناپایدار کارگری -کارفرمایی، وضعیت NGOها و پشت پردههای آلوده این جمعیتهای به ظاهر غیرانتفاعی و وضعیت غمبار کمپهای ترک اعتیاد، همه و همه به نیشتر نقدی درونماندگار و مبتنی بر روایتگری جزء به جزء سپرده شدهاند و میتوان مشاهده کرد که با حرکت روی این نوار موبیوس، همچنان که در یک رویه، وضعیت روانی و سرگذشت آدمهای داستان پیش میرود، در رویه دیگر این روند انتقادی تلخ ردگذاری میشود و البته با سرعتی متفاوت جلو میرود. و نقطه قوت کار این است که همه این اتصالات و نشانگذاریهای دوطرفه نه محصول یک تمهید از پیش طراحی شده یا مهندسی شده توسط نویسنده بلکه تاثیر جانبی نگارشی غریزی و ناخوداگاه هستند و ردپای دخالت نویسنده را محو کرده و کنار میزنند.
بررسی ما از لایهبندی و ساختار این رمان در دو محور کلی انجام میشود که بهخاطر همپوشانی خاصی که با هم پیدا میکنند، میتوانند متر و معیار خوبی برای ارزیابی رمان به دست دهند. این دو محور کلی عبارتند از:
یک -بررسی انهدام سوژههای سه گانه روانشناختی
دو – بررسی کارکردهای نوشتار اعترافی …. / فایل متن کامل مقاله پیوست است.
فرشید فرهمندنیا
سی و یکم تیرماه نود و هشت