بعضی نگاهها منتظرند. این را من بعد از مدتها فهمیدم…
«بعضی نگاهها منتظرند. این را من بعد از مدتها فهمیدم. آدمها در نگاهشان به بقیه میگویند که منتظر چیزی هستند. چیزی که مثل الان آنی نیست. چیزی که تا ابد هست. چیزی که نام ندارد و فقط آن آدم میداند که دنبال چه چیزی را گرفته و…»
(از داستان «رفیق خورشید»)
شوپنهاور میگوید تراژدی نمایش یک شوربختی بزرگ است؛ شوربختی که در دل مخاطب هم ترس ایجاد میکند و هم ترحم! ترس از مبتلاشدن به سرنوشت کاراکترها و ترحم به انسانی که در آن موقعیت قرار گرفته است. این ترس و ترحمی که مخاطب به سرنوشت کاراکترها پیدا میکند از عناصر اصلی تراژدی است و مجموعهداستان «رنو ۵» نوشته ارغوان پورعلی این تراژدی را به تصویر میکشد و درواقع شاید بتوان گفت در این مجموعهداستان، تراژدی حرف اول را میزند. تراژدیای که زاده اجتماع آنهاست و انسانها را قربانی جبر مکان، زمان و موقعیت میکند. انسانهایی که در داستانهای این مجموعه ساخته و پرداخته شدهاند عموما بهشدت تنها، منزوی و گوشهگیر و صدالبته حساساند که مشغول دستوپازدن در زندگیشان هستند، اما سرنوشت محتوم آنها اضمحلال و نابودی است.
آقای پرویز مهرپرور، خانم ضرابی، آقای صوفی و… همه از شخصیتهای این مجموعهداستاناند که زندگی نمیکنند و فقط در حال گذران زندگی هستند و به مرحلهای رسیدهاند که دیگر هیچ چیز غافلگیرکنندهای در زندگی برایشان وجود ندارد! آدمهایی که نه شجاعت تغییردادن زندگیشان را دارند و نه تاب تحمل شرایط موجود را.
نکته قابل توجه در این مجموعه، این است که شخصیتهای زن این مجموعه همه در چند چیز مشترکاند: سیگار میکشند، عصبی و تندخو هستند، از عالم و آدم ایراد میگیرند، غر میزنند، خاطرات گذشته خود را نشخوار میکنند و همین عوامل باعث میشود تا با آدمهای اطرافشان در تقابل باشند. این تقابل زمینه بهوجودآمدن مشکلاتی را ایجاد میکند و حتی مانند گره کوری برای همیشه لاینحل باقی میمانند. شکوه در داستان «خانواده آقای بهروزی»، هنگامه در داستان «آقای صوفی»، مامان پونه در داستان «هندوانه»، سارا در داستان «کاکتوس» از جمله این زنها هستند. جایی شکوه در داستان «خانواده آقای بهروزی» میگوید: «ای شکوه!ای شکوه خانی! اون موقع که همه جمع شدن و گفتن زن این مرد نشو، گوش ندادی. حالا بخور. اون موقع که رویا طبیبزاده گفت بیا با هم از ایران بریم، باید باهاش میرفتم. اون رفت و شد دکتر و من شدم گوه شور. بعد از اینهمه سال بدبختی و نداری و تحمل بیعرضگی این مرد، بچهام، پسرم، تفنگ بگیره جلوم!»
نویسنده در این داستانها از بعضی مسائل و معضلات اجتماعی غافل نبوده است؛ مانند استفاده بیرویه نوجوانان از فضای مجازی، ماهواره و… ، زن و شوهرهایی که سالهاست طلاق عاطفی گرفتهاند و فقط برای حفظ ظاهر و اجبار باهم هستند! نوجوانهایی که سیگار میکشند و درگیر جدایی پدر و مادرشان شدهاند و این جداییها بستر مناسبی برای انواع بزهکاریهای اجتماعی را فراهم کرده است. آدمهایی که هیچ پناهگاه عاطفی، خانوادگی و… ندارند و هر لحظه امکان دارد که سیلاب مخوف زندگی، آنها را در خودش غرق کند.
زبان این مجموعه ساده و بیپیرایه است. نثری ساده و خوشخوان که مخاطب را به خواندن داستانها تشویق میکند. راویهایی که صاف و ساده داستانها را به خورد مخاطب میدهند و گاهی دنیا را از زاویه دید یک دختر هفتهشت ساله آنچنان روایت میکند که مخاطب با آنها همزادپنداری کرده و برای لحظهای خودش را جای راوی میگذارد، مانند راوی داستان «مادام کوری» که عاشق تهمانده سالاد است و آرامآرام در حین خوردن خیار و گوجههای نمکی و آبلیمویی، زندگیاش را با همان لحن کودکانه برای خواننده روایت میکند.
نکته مهم دیگر این است که نویسنده در تمام داستانها جهان بهشدت زنانهای خلق کرده، حتی جاهایی که روایت زندگی یک مرد است؛ مانند داستان آقای صوفی. راوی با نگاه زنانهای جهان یک مرد را به تصویر میکشد. توجه به جزئیات وسواسی در پرداخت داستانها یکی از عوامل خلق این نگاه و جهان زنانه در داستانهاست. حتی جاهایی که قرار است یک شخصیت ضداجتماعی مانند سامان را به مخاطب نشان دهد راوی بهشدت جزیینگر است و در یک پاراگراف به توصیف همه جزئیات میپردازد که بودونبودشان چندان فرقی به حال داستان ندارد. البته در جاهایی از مجموعه، همین توصیفات باعث ایجاد فضاسازیهای بسیار خوبی شده است. مانند داستان «هندوانه» که مخاطب کاملا با داستان و فضای پرداختهشده در آن همراه میشود.
سمیه کاظمیحسنوند داستاننویس
روزنامه آرمان – کد خبر: ۲۷۰۷۵۵ | تاریخ : ۱۳۹۸/۷/۴ – شماره: ۵۵۰