توراندخت یا کنگرهی توجیهگرها آخرین نمایشنامهی برشت است قبل از مرگش در سال ۱۹۵۶. در تابستان ۱۹۵۳ و پس از اتمام اولین نسخهی توراندخت برشت دربارهی علت نگارش این نمایشنامه نوشت :
«… طی دههی سی قصد کردم تا نمایشنامهی توراندخت را بنویسم. در دوران تبعید کارهای مقدماتی رمانی به نام عصر طلایی توجیها را انجام دادم. بعد از نمایشنامه گالیله (۱۹۳۸) که در آن به طلوع خردگرایی پرداخته بودم. حالا میخواستم غروبش را بنویسم٬ غروب آن نوع خردگرایی را که اواخر قرن شانزدهم (میلادی) آغازگر عصر سرمایهداری بود…»
(پشت جلد کتاب)
هنر کاسهلیسی و سایر هنرها
ترجمه حسینیزاد از آخرین نمایشنامه برشت و هالیوودِ پستمدرن در «بان»
شرق: «توراندخت یا کنگرهی توجیهگرها» عنوانِ نمایشنامهای است از برتولت برشت که اخیرا با ترجمه محمود حسینیزاد و همکاری نصرتالله رستگار در نشر «بان» چاپ شده است و ترجمه این اثر خود ماجرایی خواندنی دارد: «این نمایشنامه قرار بود در مجموعهآثار برتولت برشت نشر خوارزمی منتشر شود. یعنی همان حدود سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ اما نشد. ادامه کار مجموعه آثار برشت و انتشارش بهدلیل شرایط سیاسی آن زمان متوقف شد و بعد هم که نشر خیلی خوب خوارزمی گرفتار انواع مصائب شد.» چنانکه مترجم کتاب، محمود حسینیزاد در مقدمهاش نوشته بود ترجمه این نمایشنامه را در آن دوره که کار گروهی زیر نظر دکتر فرامرز بهزاد انجام میشد، دوستام نصرتالله رستگار به عهده گرفت. «رستگار مدتی بعد رفت خارج از کشور و ترجمه هم رفت.» اینک پس از چندینوچند سال نمایشنامه برشت برگشته است تا دوباره ترجمه و چاپ شود. «سال ۱۳۹۳ که رستگار آمده بود تهران، دیداری داشتیم و این ترجمه را داد که هر کار دوست داری بکن و بهنام خودت، که خب نمیشد. زحمت کشیده بود. اما راضی نبود اسماش در مقامِ مترجم روی جلد باشد. پس آنطور که میبینید نوشتماش.»
رستگار هم در مقدمهای کوتاه بر این نمایشنامه به موضوعِ آن اشاره میکند که تمِ اصلی تمام آثار این نویسنده است و بیست سال او را به خود مشغول کرد. چنانچه رستگار نیز نوشته است، قطعه نمایشی «توراندخت» بخشی از یک مجموعه وسیع ادبی را تشکیل میدهد که بخش اعظمِ آن بهصورت پیشنویس و ناتمام باقی مانده است. بخشهایی از این مجموعه عبارت است از رمان «سقوط روشنفکران»، یک جلد داستانهای کوتاه بهنام «داستانهای روشنفکران»، یکسری قطعات نمایشی بهنام «روحوضیهای روشنفکران» و یک مجموعه کوچک بهنام «هنر کاسهلیسی و سایر هنرها». سوءاستفاده از دانش و ذکاوت بشر از موضوعاتِ برشت در آثارش و نیز در این نمایشنامه است. «انتقاد برشت بهخصوص متوجهِ آندسته از روشنفکرانی است که فکر و دانش خود را در مسیر استثمار و بهرهکشی از طبقات محروم جامعه به طبقه حاکم فروخته و نتیجتا خود نهتنها در ردیف تمامی افراد بهرهکش و استثمارکننده قرار گرفته، بلکه به مصداقِ چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا، از آنها نیز خطرناکتر میگردند.» اینچنین روشنفکرانی که رستگار آنان را «پاکشویان» میخواند سمبل روشنفکران عصر بازارها و کالاها و بهعبارتی آن روشنفکرانی است که برشت آنان را عذرتراشان، جملهسرایان و فروشندگان فکر نیز خوانده است. او آنان را دروغگویانی میخواند که سرانجام نهفقط در پیشگاه داوری خالق و خلق محکوماند، بلکه بهدست اربابان مدیحهپسند خود سربهنیست میشوند، بهمصداقِ لطیفهای از برشت که میگوید: روزی دروغگویی را گردن زدند، اما نه بهجهتِ آنکه دروغ گفته بود، بلکه به این علت که بد دروغ گفته بود. و چنین است نقش و عاقبت روشنفکران خودفروختهای که با دانش و فن خود دست گناهکاران تاریخ را پاک میشویند. «توراندخت یا کنگرهی توجیهگرها» آخرین نمایشنامه برشت پیش از مرگِ او در سال ۱۹۵۶ است و بهروایتِ خود برشت، اگر «گالیله» به طلوع خردگرایی میپرداخت، این نمایشنامه غروبش را روایت میکرد: غروبِ آن نوع خردگرایی که اواخر قرن شانزدهم آغازگرِ عصر سرمایهداری بود… .
روزنامهی شرق؛ شماره ۳۲۰۱۳، دوشنبه ۱۵مرداد۱۳۹۷
گفتوگو با محمود حسينيزاد بهمناسبت انتشار «توراندخت يا كنگرهي توجيهگرها»
«غولبازی» مال ما شرقیهاست
ترجمه «توراندخت يا كنگرهي توجيهگرها»، آخرين نمايشنامه برتولت برشت، در ميان انبوه ترجمههايي كه اين روزها فضاي ادبيات و نشر ما را تسخير كرده است، ميتواند يك اتفاق باشد، گيرم اين اثرِ برشت نمايشنامهاي كوتاه باشد در قطعي كوچكتر از رمانهاي قطور و پُرفروشِ ترجمههاي اخير. كتابِ «توراندخت»، جز خودِ نمايشنامه، دو مقدمه دارد كه مخاطب را پرتاب ميكند به گذشتههاي نهچندان دور. به دهه پنجاه. روزگاري كه پسِ پشت غالب ترجمهها، تفكر و ايدهاي بود در نسبت با وضعيت موجود. تا همين يكي دو دهه پيش هم «ترجمه» توانسته بود تا حد بسياري خلاءهاي موجود را پُر كند، تا حدي كه برخي از نويسندگان وطني از تضادِ تاليف و ترجمه، بحث بهميان آوردند، كه البته رفتهرفته اين تفاوت هم از ميان برداشته شد و با اين اوصاف، ترجمه هم از اينكه امكاني باشد براي تفكر، انصراف داد.
در مقدمه «توراندخت» آمده است كه ترجمه اين نمايشنامه به اواخر دهه پنجاه برميگردد كه در انتشارات خوارزمي گروهي ترجمه مجموعهآثار برشت را زير نظر دكتر فرامرز بهزاد بر عهده داشتند و در اين ميان، «توراندخت» نصيبِ نصرتالله رستگار شده و بعد رستگار وطن را ترك كرده و ترجمه هم رفته بود، تا سالِ 1393 كه ترجمه بهدستِ محمود حسينيزاد ميرسد و ماحصلِ آن انتشار آخرين نمايشنامه برشت است با ترجمهاي درخور از محمود حسينيزاد كه سالياني است به ترجمه ادبيات آلمان مشغول است. همين مناسبت موجب شد تا با اين مترجم و نويسنده به بازخواني آثار برشت بنشينيم. او ميگويد برشت، نخستين بارها در قامتِ نمايشنامهنويس به ايران آمد و بدينترتيب ادبيات نمايشي، نخستين مواجهه مخاطب ايراني با برشت بوده و چنانكه حسينيزاد ميگويد، اولین ترجمهای که از برشت به فارسی میشناسیم مربوط به سال 1341 است.
حسينيزاد كه اين سالها آثاري از ادبيات جديد آلمان را ترجمه كرده، معتقد است ادبیات آلمانیزبان الان جاافتادهتر شده و آن دایره بسته بل و گراس و گوته و شیللر شکسته شده است. «ما آدمهای تنبلی هستیم. چهار نویسنده کلاسیک روس میشناسیم و دنبال بعدیها نمیرویم». او باور دارد كه ادبیات در غرب خیلی پویا و رو به رشد است و این «غولبازیها» مال ما شرقیهاست. به هر تقدير، ترجمه آثاري از برشت از سَر اتفاق باشد يا ضرورت در وضعيتِ اخير ما مايه مسرت است، خاصه آنكه در همين روزهايي كه با محمود حسينيزاد درباره برشت گفتوگو ميكرديم، «نوشتههای سیاسی و اجتماعی» برشت كه كار مشتركِ ديگري بود از حسينيزاد و فرید مجتهدی از راهِ دور بهدستش رسيد تا بار ديگر ترجمهاي مشترك از برشت با اين دو نام منتشر شود.
در گفتوگوي پيشرو، حسينيزاد از سير ترجمه «توراندخت» و ديگر آثار برشت گفته است، از اقبال دوباره برشت در آلمان و از نوعِ مواجهه مخاطبان فارسي با اين شاعر، نمايشنامهنويس و روشنفكري كه بهاعتقادِ حسينيزاد، تمامِ چهره واقعیاش هنوز به خواننده ایرانی معرفي نشده است.
-ترجمه و انتشار «توراندخت يا كنگرهي توجيهگرها» اثر برتولت برشت چنانكه در مقدمه نيز اشاره كرديد، به سه چهار دهه پيش برميگردد. آن روزها گويا ترجمه آثار برتولت برشت، پروژهاي گروهي بوده است. از اين روند بگوييد، اينكه بر چه مبنايي ترجمه مجموعهآثار برشت شكل گرفت؟
سال 1355 من کارم در دانشگاه تهران را شروع کردم. فرامرز بهزاد که مدیر گروه زبان آلمانی در بخش شبانه بود برای انتشارات خوارزمی دو سه کار آلمانی ترجمه کرده بود. از جمله «درباره تاترِ» برشت را. مرحوم حیدری، از بهترین ناشرهایی که در عمر حرفهایام دیدهام، به فرامرز بهزاد پیشنهاد ترجمه مجموعه آثار برشت، معروف به مجموعه زورکامپ را داده بود. بهزاد هم دو همکار انتخاب کرد؛ من و اردشیر فریدمجتهدی را که از دوستان دوران تحصیل خودم در آلمان بود، و بهدلایل سیاسی درسش را نیمه گذاشته بود و آمده بود ایران و در آن زمان دوباره شده بود دانشجوی دانشگاه تهران. حیدری امکانات خوبی در اختیارمان گذاشته بود و فرامرز بهزاد سرویراستار گروه بود. بعد از مدتی کارهایی را هم به افراد بیرون از گروه سفارش میدادیم. از جمله همین «توراندخت» را به دوست و همکار همهمان، نصرتالله رستگار. اولین کاری که از این گروه منتشر شد «تکپردهایها» بود که فرید و من ترجمه کرده بودیم. بعد هم چندتایی دیگر، و بعد جنگ ایران و عراق و ممنوعشدن خیلی چیزها و بعد هم مصادره خوارزمی و غیره. طی سالهای بعد دو سه ترجمه از همان زمان که نزد خوارزمی بود، منتشر شد، مثلا «آرتورو اوی» و سه نمایشنامه «بعل، در جنگل شهر، صدای طبل در شب» که در یک کتاب منتشر شد.
-آقاي حسينيزاد حالا كه بهمناسبتِ انتشار اثري از برشت به سالهاي دور بازگشتيم، جا دارد به بازخوانيِ ترجمهها و مواجهه ما با برشت بپردازيم. اينكه برشت در چه دوراني در ايران مطرح شد؟ ادبيات نمايشي نخستين مواجهه مخاطب ايراني با برشت بود يا صحنه تئاتر؟
حتما ادبیات نمایشی بوده. حالا اینکه آیا مترجمی برای کارگردانی نمایشنامهای ترجمه کرده یا نه را نمیدانم. اولین ترجمهای که از برشت به فارسی میشناسیم طبق اطلاعاتی که در کتاب «بازتاب ادبیات آلمانی در ایران» آمده، ترجمه «در انبوه شهرها» از صدریه در سال 1341 است. در همان فاصله 1341 تا 49، سیزده کار دیگر از برشت ترجمه شده که نمایشنامه بودهاند و احیانا شعر. بعد در فاصله 1350 تا 57، بیست سی تای دیگر ترجمه از آثار برشت به بازار آمده.
-تاكنون قريببه چهل کتاب از برتولت برشت به فارسی ترجمه شده است و در موردِ برخي آثار او با چند ترجمه مواجهيم، نمونهاش اثر مطرحِ «زندگي گاليله» با دو ترجمه از حميد سمندريان و عبدالرحيم احمدي. يا از همين نمايشنامه «توراندخت» دو ترجمه هست. گويا حميد سمندريان با ترجمه «دايره گچي قفقازي» در ميانه دهه پنجاه، و شریف لنکرانی و بهآذين و مصطفي رحيمي از نخستين مترجمانِ برشت در ايران بودهاند. با توجه به شناختِ اين مترجمان از زبان و جهانِ برشت فكر ميكنيد در ترجمههاي فارسي بخت يارِ برشت بوده است و كدام مترجم را در انتخاب زبان و انتقالِ مفاهيم برشت موفقتر ميدانيد؟
بیشتر هم هست. طبق همان بررسی مثلا فقط در سال 1349 از «ارباب پونتیلا» همزمان چهار بار ترجمه میشود، توسط کرمرضايی، صدریه، لاشائی، لنکراني. اینکه شما میگویید «شناخت این مترجمان از زبان و جهان برشت» قطعا منظورتان آشنایی با کارهای برشت هست. نمیتوانم تصور کنم که مترجمها واقعا جهان و زبان برشت را میشناختند. نوعی نیاز زمانه بود، اقبالی که به برشت شده بود. نیروهای تازه چپ در ایران پا گرفته و فعال بودند و به ادبیات چپ نیاز بود، از آن استقبال میشد که البته خیلی هم خوب بود. برشت تنها نبود. کتابهای زیادی از بهاصطلاح ادبیات چپ و مارکسیستی منتشر شدند و پرفروش، از «خزه» و «نان و شراب» بگیرید تا «درباره ادبیاتِ» گورکی و «ادبیات چیست» سارتر. در مورد کیفیت ترجمهها نمیدانم چه بگویم راستش. خب ترجمههای دلخواهی نیستند خیلیهایشان. کلا بگویم ترجمههای شریف لنکرانی بهنظرم شستهرفتهتر بودند.
-در جايي گفتهايد كه در ترجمههاي برشت پيش از انقلاب بر جنبههاي سياسي برشت تاكيد ميشد. برشت، تنها يك نمايشنامهنويس و نويسنده صاحبسبك نيست و هنرمندي است كه در تمامِ دوران كارياش دنبالِ «دگرگوني كاركردي» از طريق تغيير در مناسبات قدرت بود و از همان اوايلِ كارش به تفكر ماركسيسم علقه پيدا كرد و از تغيير مناسبات توليد سخن گفت. مگر ميشود او را جدا از اين زمينه خواند؟
اصلا نمیشود. منظور شما گمان کنم سخنرانی سال ۱۳۸۴ است در خانه هنرمندان بهمناسبت هفته برشت. موضوع آن سخنرانی ترجمههای برشت در ایران بود. البته که نمیتوان برشت را از مارکسیسم و سیاست جدا دانست. اصلا. ولی مترجمهای آن دوره بهنظرم به اهمیت برشت در مقام نظریهپرداز، شاعر، نویسنده، سبک نویسندگی او، زبان او و غیره یا پی نبرده بودند، یا واقعا اقتضای زمانه بود که سریع نمایشنامهها یا شعرهای برشت را ترجمه کنند. برشت نویسنده خیلی خوبی است. شاعر خیلی خوبی است. تکنیکش در تاتر قابل بررسی است. آن ترجمهها کارهای پراکندهای بود که چهره واقعی برشت را به خواننده ایرانی عرضه نمیکردند. مقام ادبی و دراماتیکی برشت را کشیدیم پایین در حد مثلا نویسندههای شوروی و تبلیغاتچیهای دوره استالین. تلاشی که مرحوم حیدری و انتشارات خوارزمی شروع کرد با ترجمه تمام آثار برشت و متأسفانه به نتیجه نهایی نرسید، همین نشاندادن ابعاد مختلف برشت بود.
-خوانشهاي متفاوتي از تئاتر برشت وجود دارد. اينكه كمدي عاميانه برشت براي عموم قابلفهم بود، يا تئاترِ برشت بهرغمِ پيوند با واقعيت قائل به فاصلهگذاري با تماشاگر است. بنا نيست تئاتري ناتوراليستي باشد و ميلي به بازنمايي واقعيت ندارد اما بهتعبير بنيامين عناصر واقعيت را چنان بهكار ميگيرد كه انگار در حال انجام يك آزمايش است. كمديِ برشت هم تعابير خاص خود را دارد، غالبِ منتقدان وجهِ تراژيك آثار برشت را برجسته ميدانند و كمدي و طنز آن را فاقدِ آن سويهاي كه بنا دارد تراژدي را تلطيف كند. برخي او را نويسنده اي سياسي ميدانند كه در آثارش نسخه تجويز ميكند و برخي همچون بنيامين معتقدند او در تئاترش تنها طرح مسئله ميكند بدونِ آنكه پاسخ قاطعي براي مخاطب تدارك ببيند. بهنظر شما فهمِ ما از برشت در طي چند دههاي كه از چاپ ترجمه آثار او ميگذرد به چه سمتوسويي رفته است؟
بهنظر بنیامین اعتقاد دارم. تا جایی که برشت را خواندهام، در هیچ کارش، چه نمایشی و چه روایی و چه شعر ندیدهام که مسئلهای مطرح نباشد. مسئله را از جنبههای گوناگون بررسی میکند و عرضه، و ندیدهام راه حل داده باشد. از خواننده و بیننده میخواهد تا مساله را درک کنند، راه حلی پیدا کنند. حالا این که فهم ما از برشت به چه سمتی رفته، متأسفانه به سمتوسوی درستی نرفته. برشت یک دنیا نوشته و مقاله درباره مسایل اجتماعی و سیاسی دارد. یک عالم نقد و غیره. کدامشان را میشناسیم؟ ببینید، مثال بزنم. برشت در ۲۲ سالگي، یعنی زمانی که هنوز نظریهپرداز نشده بود و این مقام در دنیای دراماتیک را پیدا نکرده بود شعری نوشته به نامِ «یادی از ماریآ»؛ یکی از زیباترین شعرهای عاشقانه دنیای ادبیات بهنظرم. منتقد ادبی صاحبنام آلمان «رانیتسکی» این شعر سهپاره را تفسیر مفصلی کرده و آن را شعری دیالکتیکی نامیده و اینکه برشت بهشدت قواعد کلاسیک شعر آلمان را رعایت کرده و در عین حال شعری است مدرن. شعری درباره آنچه که از عشق باقی میماند. بسیار انسانی. یا مثلا داستان بینظیری دارد به نام «پیرزن بی لیاقت» که من در مجموعه «مقبره دار و مرگ» ترجمهاش را آوردهام. داستانی با زبانی و تکنیکی عالی درباره ارزش زندگی و شهامت بشر برای زندگیکردن. شما که سر و کارت با ادبیات است و روزنامه و غیره تا الان شنیدهای که کتابخوانی در ایران وقتی از برشت حرف میشود، به نوشتههای نظری برشت استناد کند؟ یا مثلا به این شعر و به این داستان اشاره کند؟ از آنها یاد کند؟ همه برای هزارمین بار تکرار میکنند «من از جنگل سیاه میآیم» یا «آن کس که خبر هولناک را نشنیده» یا «اگر کوسهماهیها فلان و بهمان» و غیره. در تاتر هم که وضع بدتر است و گفتن ندارد. مثالی بزنم. «بعل» از زیباترین کارهای نمایشی برشت جوان است. واقعا خوب. متعلق به دورهای مهم در زندگی ادبی و تاتری برشت. چندین و چند سال هم هست که این متن ترجمه شده. اما کارگردانهای ما برای صدمین بار میروند مثلا سراغ «ننه دلاور» و یا «دایره گچی» چون هم کارگردان و هم تماشاچی در تصویرها و جملههای قصار این متن آن برشتی را پیدا میکنند که به ما شناساندهاند. سمتوسوی خوبی نیست متأسفانه.
-شما در ترجمه اين اثر به وجهِ نمايشي و اجرا توجه بيشتري داشتيد يا وجهِ ادبي آن؟ در مقدمهتان جايي كه از انتخابِ زبان محاوره نوشتهايد به هر دوي خواننده يا تماشاگر تاكيد داريد، اساسا آيا ميشود ترجمهاي كرد كه ضمنِ توجه به جنبه ادبي، بهكار اجرا هم بيايد؟
قطعا به متن برشت توجه داشتهام. ترجمهاش هم خیلی طول کشید. خب راستش کمی پا از مقرراتمان گذاشتم آنورتر! با بهزاد و فرید مجتهدی توافق کرده بودیم که متنهای نمایشی برشت را یک به یک ترجمه کنیم و صحنهای کردن و روانکردن متن و جملهها را بسپاریم به کسانی که میخواهند آنها را اجرا کنند. اگر آن چند کتاب در مجموعه خوارزمی را هم ببینید، همین است. حتی شعرها را یک به یک ترجمه میکردیم. بدون وزن و آهنگ و غیره. اما «توراندخت» واقعا جا داشت که به زبانی ترجمه شود که بشود آن را راحت خواند و راحت اجرا کرد. برای همین هم شکسته نوشتهام. تجربه نمایشنامهنویسی دارم و تجربه ترجمه متون دراماتیک. اما خاطرتان جمع که اصلا ترجمه بهاصطلاح آزاد نیست و تقریبا همان یک به یک است. غیر از لحن. به هر دو جنبه نمایشی و ادبی متن توجه داشتهام.
-قطعه نمايشي «توراندخت» گويا بخشي از مجموعه ادبي وسيعتر بوده است كه بيشتر آن ناتمام مانده. آنطور كه نصرتالله رستگار اشاره ميكند در اين مجموعه يك رمان هست باعنوانِ «سقوط روشنفكران» و يك جلد داستان كوتاه با نامِ «داستانهاي روشنفكران» و چندين قطعه نمايشي.آيا اين آثار برشت در ديگر نقاط جهان در امتداد يا كنار هم در قالب يك مجموعه چاپ ميشوند، يا تِم روشنفكري و انتقاد برشت به جريان روشنفكران دورانش تنها خطِ ارتباط اين آثار است؟
البته «روشنفکر» که نه. همان «تویی» برشت که من به «توجی» درآوردهامش. مسلما به زبانهای دیگر ترجمه شده. جزو کارهای مهم و سیاسی برشت است. چون مشخصا دارد جامعه معاصر خودش را نقد میکند که خب هنوز هم متاسفانه قابل تعمیم است. مسئلهای بوده که برشت حدود 22 و 23 سال مشغول به آن بوده. قطعا از این چند نوشته و مثلا «کتاب مهتی» که در همین روال است هم جزو کارهای مهم برشت تلقی میشوند.
-نوشتنِ «توراندخت» در سالهاي دهه سي ميلادي را ميتوان واكنش برشت به ظهور و غلبه فاشيسم در اروپا خواند؟ گويا برشت مقصرِ تسلط فاشيسم را جريان غالب روشنفكراني ميداند كه دانش و فكر خود را در خدمتِ شكلي از استثمار قرار دادهاند، و فراتر از آن براي آن تئوري و توجيه هم ساختهاند.
برای خوانندهای که ترجمه «توراندخت» را نخوانده و مقدمهای که رستگار و من بر آن نوشتهایم را ندیده، توضیح کوتاه بدهم. برشت کلمه روشنفکر «intellectual» به لاتین را درهم میریزد، یعنی «Tellekt-Ual-In» و از حروف اول این تکهها «Tui» (تویی) را میسازد که منظورش روشنفکرانیاند که با دولتها همکاری میکنند و کارشان ماستمالیکردن و توجیه اعمال ضدمردمی دولتهاست. این پروژه را برشت از سال ۱۹۳۰ در سر داشت. یعنی زمان جمهوری وایمار و پاگرفتن نازیها. برشت با «تویی» که من در ترجمه به «توجی» بدل کردهام همه روشنفکران دوره وایمار، نازیها، روشنفکران آلمانی پناهنده به کشورهای دیگر را مدنظر داشت که بهنوعی توجیهگر اعمال دولتها هستند. تویی (توجی) روشنفکری است که سیاستهای منحط را ماستمالی میکند. توجیه میکند. روشنفکر کاسهلیس است و متملق. این پروژه تا ۲۴ سال برشت را مشغول کرده بود، «رمان تویی» که ناتمام مانده و چند نوشته دیگر در این زمینه نوشته شدند تا ۱۹۵۴، یعنی دو سال قبل از مرگش که «توراندخت» را نوشت. اولین اجرای «توراندخت» اما در آلمان شرقی که محل زندگی برشت در سالهای آخر عمرش بود، نبود. بلکه دوازده سال بعد از مرگ برشت، در سال ۱۹۶۶ در سوئیس بود. جایی خواندم که دولت کمونیست آلمان شرقی این چنین از نظریه تویی برشت انتقام گرفت!
-اگر بخواهيم به جزئيات نمايشنامه بپردازيم، شايد پرسشِ ابتدايي اين باشد كه چرا مكانِ آخرين نمايشنامه برشت كه طعن و كنايهاي است درباره افول خردگرايي، در امپراطوري چين اتفاق ميافتد؟ و «توجيها» در اين نمايشنامه نمادِ چه قشري هستند؟
«توراندخت» ظاهرا یک قصه ایرانی است. نظامی در «هفت پیکر» چنین قصهای دارد. این داستان چند بار مورد استفاده نمایشنامهنویسها و آهنگسازها بوده. اینکه چرا برشت داستان را به چین میبرد، دلیلش تکنیک فاصلهگذاری است. یکی از تکنیکهای فاصلهگذاری برشتی، تعریف داستان در محیطی ناآشناست. چندین نمایشنامه برشت در چین و محیطهای
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.